یـکـ خوشـهـ گـنـدمـ
خدایی را که به اجبار به یاد آوری بی اختیار فراموشش خواهی کرد....
هنوز !! به دیدار خدا می روند ... خدا همین جاست ، نیازی به سفر نیست ...! خدا همان گنجشکی است که صبح برای تو می خواند ، خدا در دستان مردی است که نابینایی رااز خیابان رد می کند ، خدا در اتومبیل پسری است که مادر پیرش را هر هفته برای درمان به بیمارستان می برد ، خدا در جمله ی *عجب شانسی اوردم * است ، خدا خیلی وقت است که اسباب کشی کرده و آمده نزدیک من و تو ، خدا کنار کودکی است که میخواد از فروشگاه شکلات بذرد ، خدا کنار ساعت کوک شده ی توست که می گذارد 5 دقیقه زودتر بخوابی ، از انسانهای این دنیا فقط خاطراتشان باقی می ماند و یک عکس با روبان مشکی!!! از تولدت تا آن روبان مشکی ، چقدر خدا را دیدی ؟ خدا را 7 بار دور زدی یا زیر باران کنارش قدم زدی ؟ خدا همین جاست ، نه فقط در عربستان خدا زبان مادری تو را می فهمد ، نه فقط عربی را ! ... خدایا دوستت دارم....
خدایی که در یک مکعب سنگی خود را حبس کرده ...
Design By : NinoO themes |